- درد خوار
- فقیر تهی دست، دون فرومایه، ارض زمین
معنی درد خوار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خورندۀ درد، دردمند، فقیر، مستمند
کسی که درد شراب را بخورد، دردآشام، خورندۀ درد
جانوری که غذای درشت خورد
محصل شاگرد
چراگاه چرا خور
هر موجودی که بدون احتیاج بموجودات دیگر زیست کند
کسی که به سبب ظلمی که بر او آمده داد خواهی کند آنکه به دادگاه داد خواست دهد مظلوم
بهره خوار آنکه صرف پول گیرد بهره خوار سود خوار
مرده خور، مردارخوار
سفره گرد خوان مدور، میز گرد، آسمان
آن که لگد خورد کسی که تحمل لگد خوردن کند: درخت تود ازان آمد لگد خوار که دارد بچه خود را نگونسار. (نظامی لغ)
آنکه مرده حورد آنکه لاشه خورد، آنکه از قبل مراسم کفن و دفن و عزداری مردگان ارتزاق کند
آنکه از گوشت آدمی تغذیه کند آدم خور: ... و آنجا که در شاهوار است نهنگ مردم خوار است
آدم خوار، موجود وحشی که گوشت انسان را بخورد، مردم خوار، ستمکار
آنکه بسیار خورد پر خور
این گیاه را بنامهای جلبهنگ جبلهنگ و جبر آهنگ نیز یاد کرده اند. ابن بیطار آنرا همان) سمسم بری (میداند که بفارسی اسپرک سفید (اسپرگ) گویند و نیز تربد زرد (تربد) نامیده میشود. توضیح: نام جلبهنگ و زرد خار در کتب مختلف بگیاهان دیگر هم داده شده. در بعض کتب آنرا مرادف با جوزالقی و برخی هم آنرا مرادف با کنگر دانسته اند
شایسته موافق مناسب لایق سزاوار
رد خور ندارد قطعی است حتمی است